و قبايلي هم هستند که آدمخوارند و مسافر مهمان را به سيخ مي کشند بر آتش مي چرخانند و کباب مي کنند شما اما از قبايل آدمخواران نيستيد به کلاس هاي تئاتر مي رويد نقاشي …
ادامه نوشته »اندوهش چنان است که هر قطره اشکش
اندوهش چنان است که هر قطره اشکش به درياچه بدل خواهد شد من همخانه ي خود سيل را خوب مي شناسم شمـــس لنگــــرودي سخت است آدم برفي سخت است روشنايي روز را دوست داري دلدل …
ادامه نوشته »خداوندا زيبايي اين دريا از کجاست
خداوندا ! زيبايي اين دريا از کجاست يعني ميان اين همه رويا غرق مي شوم و دوباره نمي بينمش شمـــس لنگــــرودي من که مثل جرقه از آتش گريخته بودم در هواي آزاد خاکستر مي شوم …
ادامه نوشته »سگ ماهي نامي عجيب تر از اين نشنيدم
سگ ماهي نامي عجيب تر از اين نشنيدم سگ ها چگونه حمله نمي برند به بخش ماهي شان در وقت گرسنگي شمـــس لنگــــرودي غمگين مشو عزيز دلم مثل هوا کنار توام نه جاي کسي را …
ادامه نوشته »اي رود سنگ باش و به سايه ي خود تکيه کن
اي رود سنگ باش و به سايه ي خود تکيه کن دريا را ديده اند سايه ي ديگري در کار نيست شمـــس لنگــــرودي دلتنگي خوشة انگور سياه است لگدکوبش کن لگدکوبش کن بگذار ساعتي سربسته …
ادامه نوشته »صبح قطره نوري است که نشت مي کند
صبح قطره نوري است که نشت مي کند عصر باد و هوا پاکش مي کنند شمـــس لنگــــرودي مادر بين من و اين پرنده كوچك تو كدام شان را مي خواهي پيداست پسرم گرسنه ايم و …
ادامه نوشته »از گلي که نچيده ام عطري به سرانگشتم نيست
از گلي که نچيده ام عطري به سرانگشتم نيست خاري در دل است شمـــس لنگــــرودي سر بر زانوي كوير مي گذارم سوگندش مي دهم بس كند با اين همه آب كه از آسمان مجروح مي …
ادامه نوشته »پس اين فرشتگان به چه کاري مشغولند
پس اين فرشتگان به چه کاري مشغولند که مثل پرندگان راست راست مي چرخند در هوا سر ماه حقوق شان را مي گيرند پس اين فرشتگان به چه کاري مشغولند که مرگ تو را نديدند …
ادامه نوشته »مي گويم زغال چرا خاموشي
مي گويم زغال چرا خاموشي گل سرخ هائي در دهانت پنهان است چرا سخني نمي گوئي مگر كه بسوزانندت شمـــس لنگــــرودي تنهايي ها عميق اند عميق مثل صورت مردگان حلزون ها چقدر تنهايند به جز …
ادامه نوشته »آيا براي گرم کردن بازارشان
آيا براي گرم کردن بازارشان به آتش تان کشيدند؟ حتا باد ايستاده بود و نگاه مي کرد که شعله فرو بنشيند حتا شاخهها از سوزاندن خود تن زدند کودکان اول ابتدايي از هفت سالگي به …
ادامه نوشته »مي خواستم ترانه يي باشم
كه بچه هاي دبستاني از بر كنند دريا كه مي شنود توفان اش را پشت اش پنهان كن و برگ هاي علف نت هاي به هم خوردن شان را از روي صداي من بنويسند مي …
ادامه نوشته »دخترم سنت شان بود
دخترم سنت شان بود زنده به گورت كنند تو كشته شدى ملتى زنده به گور مى شود ببين كه چه آرام سر بر بالش مى گذارد او كه پول مرگ تو را گرفته شام حلال …
ادامه نوشته »جناب حضرت نوح با اين حساب
جناب حضرت نوح با اين حساب از توفان بزرگ به اين زودي ها خبري نيست با انبوه درختي که شما بريديد چند کشتي کوچک بسازيد برويم بر دريا خوش باشيم براي غرق کردنمان وقت بسيار …
ادامه نوشته »حرفت را بر خود مي كشم و گرم مي شوم
حرفت را بر خود مي كشم و گرم مي شوم يخبندان چنان است كه دو پنگوئن در من راه مي روند و سپاسم مي گويند شمـــس لنگــــرودي
ادامه نوشته »از پيشت كه برم گردم
از پيشت كه برم گردم حس گاو نر زخم با من است وقت از ميدان به سو مرتع خود م دود با نيزه ها مرصع در پشتم شمـــس لنگــــرودي با خالكوب ستاره ها بر تاريكي …
ادامه نوشته »سر مي روم از خويش
سر مي روم از خويش از گوشه گوشه فرو مي ريزم و عطر تو رسوايم مي كند شمـــس لنگــــرودي آنچه سبک مي آيد برف آنچه سنگين مي گذرد برف برف شمـــس لنگــــرودي
ادامه نوشته »ماجراى مرا پايانى نبود
ماجراى مرا پايانى نبود در تمام اتاقها خيالهاى تو پرپرزنان مي رفتند و مي آمدند و پرندگانى بالهاى تو را مي چيدند و به خود مي بستند كه فريبم دهند موسى در آتش تكه هاى …
ادامه نوشته »نه ، نمي توانم فراموشت کنم
نه ، نمي توانم فراموشت کنم زخم هاي من ، بي حضور تو از تسکين سر باز مي زنند بال هاي من تکه تکه فرو مي ريزند برههاي مسيح را مي بينم که به دنبالم …
ادامه نوشته »آرام باش عزيز من ، آرام باش
آرام باش عزيز من ، آرام باش حکايت درياست زندگي گاهي درخشش آفتاب ، برق و بوي نمک ، ترشح شادماني گاهي هم فرو ميرويم ، چشم هاي مان را مي بنديم، همه جا تاريکي …
ادامه نوشته »باد مي وزيد که تو پر کشيدي
باد مي وزيد که تو پر کشيدي شاد بوديد هم تو هم شکارچي گنگي که از سر اتفاق در سايه ي شاخه ها مي گذشت شمـــس لنگــــرودي
ادامه نوشته »