سرخوان وحدت آن دم که بدل صلا زدم من بسر تمام مُلک و ملکوت پا زدم من در دید غیر بستم بت خویشتن شکستم ز سبوی یار مستم که می ولا زدم من زالست دل …
ادامه نوشته »من پر كاه و غم عشق
مـن پـر كـاه و غـم عشـق همسنگ كوه گران شد در زيـــر ايـــن بــار انــدوه اي دل مگــر ميتوان شد ره بردم از دل بكويش دل بستم از جان بمويش عشـق مــن و حســن رويـش …
ادامه نوشته »گوينـد روی يار به كس آشكار نيست
گـوينـد روي يــار به كس آشكـار نيست در چشم من كه هيچ بجـز روي يـار نيست گــوينـد در بهـــار دمــد گــــل ولــي مــرا گلهـاست در نظـر كه يكي در بهـار نيست خارست و گل، بهر …
ادامه نوشته »چنين شنيدم که لطف يزدان
چنين شنيدم که لطف يزدان به روی جوينده در نبندد دری که بگشايد از حقيقت بر اهل عرفان دگر نبندد چنين شنيدم که هر که شبها نظر ز فيض سحر نبندد ملک ز کارش گره …
ادامه نوشته »تجلی گه خود کرد خدا دیده ی ما را
تجلّی گه خود کرد خدا دیده ی ما را در این دیده در آیید و ببینید خدا را خدا در دل سودا زدگانست بجویید مجویید زمین را و مپویید سما را گدایان در فقر و …
ادامه نوشته »دل بردی از من به یغما ای ترک غارتگر من
دل بردی از من به یغما . ای ترک غارتگر من دیدی چه آوردی ای دوست . از دست دل بر سر من عشق تو در دل نهان شد . دل زار و تن ناتوان …
ادامه نوشته »امشب سر آن دارم کز خانه برون تازم
امشب سر آن دارم کز خانه برون تازم این خانه هستی را از بیخ براندازم تن خانه گور آمد ، جان جیفه گورستان زین جیفه بپرهیزم این خانه بپردازم دیوانه ام و داند ، دیوانه …
ادامه نوشته »