چرا از مرگ می ترسید شعر زیبای چرا از مرگ می ترسید – فریدون مشیری چرا از مرگ می ترسیدچرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانیدچرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانیدمپندارید بوم …
ادامه نوشته »تاج از فرق فلک برداشتن – فریدون مشیری
تاج از فرق فلک برداشتن شعر زیبای تاج از فرق فلک برداشتن – فریدون مشیری تاج از فرق فلک برداشتنجاودان آن تاج بر سرداشتندر بهشت آرزو ره یافتنهر نفس شهدی به ساغر داشتنروز در انواع …
ادامه نوشته »گفته می شد هر که با ما نیست با ما دشمن است – فریدون مشیری
گفته می شد هر که با ما نیست با ما دشمن است شعر زیبای گفته می شد هر که با ما نیست با ما دشمن است – فریدون مشیری گفته می شــد هر که با …
ادامه نوشته »قفسی باید ساخت هر چه در دنیا گنجشک و قناری هست – فریدون مشیری
قفسی باید ساخت شعر زیبای قفسی باید ساخت – فریدون مشیری قفسی باید ساختهر چه در دنیا گنجشک و قناری هستبا پرستوهاو کبوترهاهمه را باید یکجا به قفس انداختروزگاری است که پرواز کبوترهادر فضا ممنوع …
ادامه نوشته »بهترین لحظه های روز و شبم – فریدون مشیری
بهترین لحظه های روز و شبم شعر زیبای بهترین لحظه های روز و شبم – فریدون مشیری بهترین لحظه های روز و شبملحظه های شکفتن سحر استکه سیاهی شکسته پا به گریزروشنایی گشوده بال و …
ادامه نوشته »دور یا نزدیک راهش می توانی خواند – فریدون مشیری
دور یا نزدیک راهش می توانی خواند شعر زیبای دور یا نزدیک راهش می توانی خواند – فریدون مشیری دور یا نزدیک راهش می توانی خواندهرچه را آغاز و پایانی استحتی هرچه را آغاز و …
ادامه نوشته »چنان فشرده شب تیره پا که پنداری – فریدون مشیری
چنان فشرده شب تیره پا که پنداری شعر زیبای چنان فشرده شب تیره پا که پنداری – فریدون مشیری چنان فشرده شب تیره پا که پنداریهزار سال بدین حال باز می ماندبه هیچ گوشه ای …
ادامه نوشته »من سکوت خویش را گم کرده ام – فریدون مشیری
من سکوت خویش را گم کرده ام شعر زیبای من سکوت خویش را گم کرده ام – فریدون مشیری من سکوت خویش را گم کرده املاجرم در این هیاهو گم شدممن که خود افسانه می …
ادامه نوشته »ای بینوا که فقر تو تنها گناه تست – فریدون مشیری
ای بینوا که فقر تو تنها گناه تست شعر زیبای ای بینوا که فقر تو تنها گناه تست – فریدون مشیری ای بینوا که فقر تو تنها گناه تستدر گوشه ای بمیر که این راه …
ادامه نوشته »جان میدهم به گوشه زندان سرنوشت – فریدون مشیری
جان میدهم به گوشه زندان سرنوشت شعر زیبای جان میدهم به گوشه زندان سرنوشت – فریدون مشیری جان میدهم به گوشه زندان سرنوشتسر را به تازیانه او خم نمیکنمافسوس به دوروزه هستی نمیخورمزاری بر این …
ادامه نوشته »در پشت چارچرخه فرسوده ای – فریدون مشیری
در پشت چارچرخه فرسوده ای شعر زیبای در پشت چارچرخه فرسوده ای – فریدون مشیری در پشت چارچرخه فرسوده ایكسیخطی نوشته بود“من گشته ام نبودتو دیگر نگرد نیستگر خسته ای بمان و اگر خواستی بدانما …
ادامه نوشته »گفت دانایی که گرگی خیره سر – فریدون مشیری
گفت دانایی که گرگی خیره سر شعر زیبای گفت دانایی که گرگی خیره سر – فریدون مشیری گفت دانایی که گرگی خیره سرهست پنهان در نهاد هر بشرهر که گرگش را در اندازد به خاکرفته …
ادامه نوشته »