مانند علفهای لب مردابیم خوابیم و همیشه تا کمر در خوابیم مرگ آمده است زندگی را بخورد ما هم گاهی کرم سر قلابیم جلیل صفـــر بیگــــی در حنجره های ما صدا را بفشار صوت و …
ادامه نوشته »در رودخانه های بسیاری غرق شده ام
از پل های زیادی پریده ام در رودخانه های بسیاری غرق شده ام بارها شاخ به شاخ شده ام با زندگی بارها گلوله خورده ام و بارها مرده ام عشق از من یک بدل کار …
ادامه نوشته »لنگه های چوبی در حیاطمان
لنگه های چوبی در حیاطمان گرچه کهنه اند و جیر جیر می کنند محکمند خوش به حالشان که لنگه ی همند جلیل صفـــر بیگــــی تخمی از لانه بیرون می افتد و می شکند زندگی بچه …
ادامه نوشته »این چشم دریده چشمه ی فریاد است
انگار همیشه جای یک تن خالی ست این بار کسی نیست نه!اصلن خالی ست یک نیمکت نشسته دارم در خود جای دو نفر همیشه در من خالی ست جلیل صفـــر بیگــــی این چشم دریده چشمه …
ادامه نوشته »در زد کسی انگار که مهمان داریم
چندی است که سخت از خودم لبریزم آن گونه که باید از خودم بگریزم انگار که شیر آب هرزی هستم چک چک چک چک به پای خود می ریزم جلیل صفـــر بیگــــی در زد کسی …
ادامه نوشته »در اوج یقین اگرچه تردیدی هست
این سنگ خدایان که تبر می شکنند روزی که بیایی از کمر می شکنند بردار تبر را و بزن ابراهیم! بت های بزرگ زودتر می شکنند جلیل صفـــر بیگــــی در اوج یقین اگرچه تردیدی هست …
ادامه نوشته »فریاد حسین را شنیدیم همه
هم چاه سر راه تو بايد بكنيم هم اينكه از انتظار تو دم بزنيم اين نامه ي چندم است كه مي خواني داريم ركورد كوفه را مي شكنيم جلیل صفـــر بیگــــی فریاد حسین را شنیدیم …
ادامه نوشته »هر چند كه بيمار تو هستيم همه
هر چند كه خسته ايم از اين حال نيا شرمنده! اگر ندارد اشكال نيا ما خط تمام نامه هامان كوفي است آقاي گلم زبان من لال نيا جلیل صفـــر بیگــــی هر چند كه بيمار تو …
ادامه نوشته »هر روز به ما اگر كه سر هم بزنی
هر روز به ما اگر كه سر هم بزنی بر ريشه ي خواب ما تبر هم بزني آقا تو كه خوب مي شناسي ما را زنگ در خانه را اگر هم بزني جلیل صفـــر بیگــــی …
ادامه نوشته »با عشق طلسم گرگ را میشکنیم
خوب و بد اشتباه را بگذارید شیطان و من و گناه را بگذارید میخواهم از این به بعد، آدم باشم لطفا سر من کلاه را بگذارید جلیل صفـــر بیگــــی با عشق طلسم گرگ را میشکنیم …
ادامه نوشته »یک عمر درون خویش تکرار شدم
بر هر چه به غير عشق پا بگذاريد دست دل خويش در حنا بگذاريد عاشق بشويد، مردم! عاشق بشويد يك نام خوش از خويش به جا بگذاريد جلیل صفـــر بیگــــی یک عمر درون خویش تکرار …
ادامه نوشته »