من نمی خواهم که بعد از مرگ من افغان کنند دوستان گریان شوند و دیگران نالان کنند من نمی خواهم که فرزندان و نزدیکان من ای پدر جان ! ای عمو جان! ای برادر جان …
ادامه نوشته »دلم خواهد بدانسو پر بگیرم
دلم خواهد بدانسو پر بگیرم نگار خویش را در بر بگیرم بیندازم ز سر چادر نمازش در آویزم به گیسوی درازش بدوزم چشم بر جشم سیاهش بخوانم راز عشق از هر نگاهش در آویزم به …
ادامه نوشته »امروز كه ای ستوده فرزند
امروز كه ای ستوده فرزند هستي تو بر اين سرا خداوند غافل منشين نه وقت بازي است وقت هنر است و سرفرازي است از پا منشين و جا نگه دار گر سربدهي سرا نگهدار اين …
ادامه نوشته »عهد كردم كه جز از اين نكنم كاردگر
عهد كردم كه جز از اين نكنم كاردگر نتوانم نگرم قامت و رخسار دگر كه نيفتاده در اين دام گرفتاردگر گرچه باشند بخوبي چه تو بسياردگر من بهاي تو شناسم نه خريدار دگر دل بيدار …
ادامه نوشته »در ميان آفتاب گرم سوزان پای لخت
در ميان آفتاب گرم سوزان پای لخت ره سپردن تشنه لب، بی آب ، تنها در كوير گوشه ويرانه ای بی توشه افتادن مريض ساختن بالين زخشت ، از خاك گستردن سرير سوختن از هجر …
ادامه نوشته »ايران عزيز خانه ماست
ايران عزيز خانه ماست ميهن، وطن، آشيانه ماست اين خانه شش هزار ساله از ماست به موجب قباله از كورش و اردشير و دارا اين ملك رسيده است ما را حبیــب یغمـــایـــی
ادامه نوشته »كس در اين خانه جاودان نزيد
كس در اين خانه جاودان نزيد ديو بيرون شود سليمان هم بشكافد،پراكند، ريزد بام ها، سقف ها و ايوان هم نه همين خانه فقير فرو اوفتد، بلكه قصر سلطان هم بنماند زمين و آنچه در …
ادامه نوشته »خواجه در بند نقش ايوان است
خواجه در بند نقش ايوان است خانه از پاي بست ويران است در بحور عدم عروض افتاد بحث ما ابلهان در اوزان است فاعلاتن مفاعلن چه كني؟ شعر را طبع و ذوق ميزان است حبیــب …
ادامه نوشته »تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را
تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانـی را به قطع رشته جان عهد بستم بارها با خود به من آموخت گیتی، سست عهدی،سخت جانی را بجوید …
ادامه نوشته »