لحظه ها را درياب چشم فردا كور است نه چراغيست در آن پايان هر چه از دور نمايانست شايد آن نقطه نوراني چشم گرگان بيابانست فـــــروغ فـــرخزاد اين گروه زاهد ظاهر ساز دانم كه اين …
ادامه نوشته »کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
کاش چون پاییز بودم ، کاش چون پاییز بودم کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد آفتاب دیدگانم سرد میشد فـــــروغ فـــرخزاد در سرزمين قد کوتاهان معيارهای سنجش هميشه …
ادامه نوشته »زندگی شاید آن لحظه مسدودیست
بخدا در دل و جانم نیست هیچ جز حسرت دیدارش سوختم از غم و کی باشد غم من مایه آزارش فـــــروغ فـــرخزاد زندگی شاید آن لحظه مسدودیست كه نگاه من در نی نی چشمان تو …
ادامه نوشته »رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
رفتم ، مرا ببخش ومگو او وفا نداشت راهی بجز گريز برايم نمانده بود اين عشق آتشين پر از درد بي اميد در وادی گناه وجنونم كشانده بود فـــــروغ فـــرخزاد شمع ‚ ای شمع چه …
ادامه نوشته »تو همان به که نیندیشی
تو همان به که نیندیشی به من و درد روانسوزم که من از درد نیاسایم که من از شعله نیفروزم فـــــروغ فـــرخزاد دیگر نکنم ز روی نادانی قربانی عشق او غرورم را شاید که چو …
ادامه نوشته »کتابی ، خلوتی ، شعری ، سکوتی
سر به دامان من خسته گذار گوش کن بانگ قدمهایش را کمر نارون پیر شکست تا که بگذاشت برآن پایش را فـــــروغ فـــرخزاد کتابی ، خلوتی ، شعری ، سکوتی مرا مستی و سکر زندگانی …
ادامه نوشته »بخدا غنچه شادی بودم
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ نیست یاری که مرا یاد کند دیده ام خیره به ره ماند و نداد نامه ای تا دل من شاد کند فـــــروغ فـــرخزاد می روم خسته و افسرده …
ادامه نوشته »رفتم که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم
رفتم ، که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم در لابلای دامن شبرنگ زندگی رفتم ، که در سیاهی یک گور بی نشان فارغ شوم زکشمکش و جنگ زندگی فـــــروغ فـــرخزاد او شراب بوسه …
ادامه نوشته »درد تاریکیست درد خواستن
به چشمی خیره شد شاید بیابد نهانگاه امید و آرزو را دریغا ، آن دو چشم آتش افروز به دامان گناه افکند او را فـــــروغ فـــرخزاد چرا امید بر عشقی عبث بست چرا در بستر …
ادامه نوشته »ای شب از رویای تو رنگین شده
گفتم خموش ( آری ) و همچون نسیم صبح لرزان و بی قرار وزیدم به سوی تو اما تو هیچ بودی و دیدم هنوز هم در سینه هیچ نیست بجز آرزوی تو فـــــروغ فـــرخزاد عاقبت …
ادامه نوشته »این چه عشقی است که در دل دارم
این چه عشقی است که در دل دارم من از این عشق چه حاصل دارم می گیریزی زمن و در طلبت بازهم کوشش باطل دارم فـــــروغ فـــرخزاد عاقبت خط جاده پایان یافت من رسیده ز …
ادامه نوشته »همه هستی من آیه تاریكیست
همه هستی من آیه تاریكیست كه ترا در خود تكرار كنان به سحرگاه شكفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد فـــــروغ فـــرخزاد هر چه دادم به او حلالش باد غير از آن دل كه …
ادامه نوشته »پرواز را بخاطر بسپار پرنده مردنی ست
اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ بياور و يك دريچه كه از آن به ازدحام كوچه ي خوشبخت بنگرم فـــــروغ فـــرخزاد کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد کسي مرا به …
ادامه نوشته »ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻏﺎﺯ نمیﺗﺮﺳﻢ
فروغ فرخزاد ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻏﺎﺯ نمیﺗﺮﺳﻢ ﻣﻦ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺍﺯ نمیﺗﺮﺳﻢ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻏﺎﺯ ﯾﮏ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺑﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﮑﺮﺍﺭ نمیﺗﺮﺳﻢ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﻧﮑﺎﺭ نمیﺗﺮﺳﻢ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﮑﺮﺍﺭِ ﺍﻧﮑﺎﺭِﻫﻤﯿﻦ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ ﻣﻦ …
ادامه نوشته »