عمرگذشت و همچنان داغ وفاست زندگی زحمت دل کجا بریم آبله پاست زندگی دل به زبان نمی رسد لب به فغان نمی رسد کس به نشان نمیرسد تیر خطاست زندگی پرتوی ازگداز دل بسته ره …
ادامه نوشته »فریب جاه مخور تا دل تو تنگ نگردد
فریب جاه مخور تا دل تو تنگ نگردد که قطره ای به گهر نارسیده . سنگ نگردد صفای جوهر آزادگی . مسلم طبعی که گرد آینه داران نام و ننگ نگردد دماغ جاه ز تغییر …
ادامه نوشته »خیال آن مژه خون می کند چه چاره کنم
خیال آن مژه خون می کند چه چاره کنم دل آب گشت و نمی آید آن خدنگ برون تعلقات جهان حکم نیستان دارد نشد صدا هم از این کوچه های تنگ برون بیـــدل دهلـــــوی
ادامه نوشته »خط آوردی و ننوشتی برات مطلب ما را
خط آوردی و ننوشتی برات مطلب ما را به خودکردی دراز آخر زبان دود دلها را هوایت نکهت گل را کند داغ دلگلشن تمنایت نگه در دیده خون سازد تماشا را سفید از حسرت این …
ادامه نوشته »اشک یک لحظه به مژگان بار است
اشک یک لحظه به مژگان بار است فرصت عمر همین مقدار است زندگی عالم آسایش نیست نفس آیینه این اسرار است بس که گرم است هوای گلشن غنچه اینجا سر بی دستار است شیشهساز نم …
ادامه نوشته »ساز من آزادگی آهنگ من آوارگی
ساز من آزادگی . آهنگ من آوارگی از تعلق تار نتوان بست قانون مرا عمر رفت ودامن نومیدی از دستم نرفت ناز بسیارست بر من بخت واژون مرا بسکه وحشت کرده است آزاد . مجنون …
ادامه نوشته »تمثال خیالیم چه زشتی چه نکویی
تمثال خیالیم چه زشتی چه نکویی ای آینه بر ما نتوان بست دورویی ناموس حیا بر تو بنازد که پس از مرگ با خاک اگر حشر زند جوش نرویی هوشی که چها دوخته ای از …
ادامه نوشته »بیا ای گرد راهت خرمن حسن
بیا ای گرد راهت خرمن حسن به چشم ما بیفشان دامن حسن سحرپردازی خط عرض شامی است حذر کن از ورق گرداندن حسن به چشمم از خطت عالم سیاه است قیامت داشت گرد رفتن حسن …
ادامه نوشته »عمرگذشت و همچنان داغ وفاست زندگی
عمرگذشت و همچنان داغ وفاست زندگی زحمت دل کجا بریم آبله پاست زندگی دل به زبان نمی رسد لب به فغان نمی رسد کس به نشان نمی رسد تیر خطاست زندگی پرتوی ازگداز دل بسته …
ادامه نوشته »برای خاطرم غم آفریدند
برای خاطرم غم آفریدند طفیل چشم من نم آفریدند چو صبح آنجا که من پرواز دارم قفس با بال . توام آفریدند گهر موج آورد . آیینه جوهر دل بی آرزو کم آفریدند وداع غنچه …
ادامه نوشته »تا دم تیغت به عرض جلوه عریان می شود
تا دم تیغت به عرض جلوه عریان می شود خون زخم من چو رنگ ازگل نمایان می شود گر چمن زین رنگ می بالد به یاد مقدمت شاخ گل محمل کش پرواز مرغان می شود …
ادامه نوشته »در خموشی همه صلح است
در خموشی همه صلح است . نه جنگ است اینجا غنچه شو . دامن آرام به چنگ است اینجا چشم بربند . گرت ذوق تماشایی هست صافی آینه درکسوت زنگ است اینجا گر دلت ره …
ادامه نوشته »بسکه وحشت کرده است آزاد
بسکه وحشت کرده است آزاد ، مجنون مرا لفظ نتواند کند زنجیر، مضمون مرا در سر از شوخی نمی گنجد گل سودای من خم حبابی می کند شور فلاطون مرا داغ هم در سینه ام …
ادامه نوشته »