شعر زیبای اون منم اون که هر چی ابر دنیاس شعری از اردلان سرفراز اون که هر چی ابر دنیاس . خونه داره تو چشاش اون که ناچاره بخنده . اما گریه س خنده هاش …
ادامه نوشته »دلم می سوزد از باغی که می سوزد – اردلان سرفراز
شعر زیبای آشفته بازار دلم می سوزد از باغی که می سوزد شعری از اردلان سرفراز دلم تنگ است دلم می سوزد از باغی که می سوزد نه دیداری نه بیداری نه دستی از سر …
ادامه نوشته »از اون روزا که قلبا نزدیک تر از امروز بود – اردلان سرفراز
شعر زیبای گمشده از اون روزا که قلبا نزدیک تر از امروز بود شعری از اردلان سرفراز از اون روزا که قلبا نزدیک تر از امروز بود آواز همشهری هام صمیمی و دلسوز بود از …
ادامه نوشته »به من اونکه بدی آموخت تو بودی – اردلان سرفراز
شعر زیبای نیرنگ به من اونکه بدی آموخت تو بودی شعری از اردلان سرفراز به من اونکه بدی آموخت تو بودی تو بودی . تو بودی منو آتیش زد و خود سوخت تو بودی تو …
ادامه نوشته »من و تو با همیم اما دلامون خیلی دوره – اردلان سرفراز
شعر زیبای من و تو من و تو با همیم اما دلامون خیلی دوره شعری از اردلان سرفراز من و تو با همیم اما دلامون خیلی دوره همیشه بین ما دیوار صد رنگ غروره نداریم …
ادامه نوشته »می بینم صورتمو تو آینه از خودم – اردلان سرفراز
شعر زیبای مسخ آیینه ها می بینم صورتمو تو آینه با لبی خسته می پرسم از خودم شعری از اردلان سرفراز می بینم صورتمو تو آینه با لبی خسته می پرسم از خودم این غریبه …
ادامه نوشته »من تو را می بینم استخوانی و پوست – اردلان سرفراز
شعر زیبای جهان سوم من تو را می بینم استخوانی و پوست شعری از اردلان سرفراز من تو را می بینم استخوانی و پوست به گدایی رفته ای بر در دشمن و دوست من تو …
ادامه نوشته »اگه آخرین مسافر اگه آخرین سوارم – اردلان سرفراز
شعر زیبای آخرین سوار اگه آخرین مسافر اگه آخرین سوارم شعری از اردلان سرفراز اگه آخرین مسافر اگه آخرین سوارم اگه آخرین سوار جاده های انتظارم اگه در حال فرارم اگه باخته در قمارم اگه …
ادامه نوشته »بوی موهات زیر بارون بوی گندم زار نمناک – اردلان سرفراز
شعر زیبای صدای بارون بوی موهات زیر بارون بوی گندم زار نمناک شعری از اردلان سرفراز بوی موهات زیر بارون بوی گندم زار نمناک بوی سبزه زار خیس بوی خیس تن خاک جاده های مهربونی …
ادامه نوشته »آدم خیلی حقیره بازیچه ی تقدیره – اردلان سرفراز
شعر زیبای تقدیر آدم خیلی حقیره بازیچه ی تقدیره شعری از اردلان سرفراز آدم خیلی حقیره بازیچه ی تقدیره پل بین دو مرگه مرگی که ناگزیره حتی خود تولد آغاز راه مرگه حدیث عمر و …
ادامه نوشته »