ابر نخستین ترانه ی معجزه را بر لبهامان حك كرد زبانمان را فراموش كردیم كفش و لباسمان كهنه ماند و ما با بوسه درختان را بهار كردیم. ما در بدبختی ، سوء تفاهم بودیم بادكنك …
ادامه نوشته »حقیقت دارد تو را دوست دارم
حقیقت دارد تو را دوست دارم در این باران میخواستم تو در انتهای خیابان نشسته باشی من عبور کنم سلام کنم لبخند تو را در باران میخواستم میخواهم تمام لغاتی را که می دانم برای …
ادامه نوشته »ما را به تاراج برند بسیار بیداری بود
ما را به تاراج برند بسیار بیداری بود بسیار خواب بود روزهای جمعه ابر داشتیم اما نمیتوانستیم بیداری و خواب و ابر جمعه را زندگی نام بگذاریم پس خواب را انکار کردیم پس بیداری را …
ادامه نوشته »کبریت زدم تو برای این روشنایی محدود گریستی
کبریت زدم تو برای این روشنایی محدود گریستی سراپا در باد ایستادم من فقط یک نفرم اما اکنون هزاران پرنده را در باد به یغما میبرند از مهتاب که به خانه بازگردم آهنها زنگ خورده …
ادامه نوشته »من از عکس انسان تیرباران شده شنیدم
من از عکس انسان تیرباران شده شنیدم که آنقدر وقت نیست تا گل را دلداری دهم در یک ثانیه برای خورشید لباس دوختم در یک ثانیه آسمان آبی را به روی تخت خواباندم فرصت نبود …
ادامه نوشته »آینه را به تنهایی دوست نداشتم
آینه را به تنهایی دوست نداشتم آینه را در آینه دوست داشتم گفته بودند: عمر آفتاب از مهتاب بیشتر است آفتاب را در خانه حبس کردم در مهتاب کنار باغچهی انبوه از ریحان خفتم احمــــد …
ادامه نوشته »من بسیار گریسته ام
من بسیار گریسته ام هنگامی كه آسمان ابری است مرا نیت آن است كه از خانه بدون چتر بیرون باشم من بسیار زیسته ام اما اكنون مراد من است كه از این پنجره برای باری …
ادامه نوشته »نشانی خانه خویش را گم كرده ایم
نشانی خانه خویش را گم كرده ایم لطف بنفشه را می دانیم اما دیگر بنفشه را هم نگاه نمی كنیم ما نمی دانیم شاید در كنار بنفشه دشنه ای را به خاك سپرده باشند باید …
ادامه نوشته »اگر نمی خواهی بر تيره بختی من گواهی دهی
اگر نمي خواهي بر تيره بختي من گواهي دهي خواهش دارم روبه روي من نمان، عبور كن كوچه را طي كن و در انتهاي كوچه محو شو همان گونه كه آدم هاي خوشبخت محو مي …
ادامه نوشته »شتاب مكن كه ابر بر خانه ات ببارد
شتاب مكن كه ابر بر خانه ات ببارد و عشق در تكه ای نان گم شود هرگز نتوان آدمی را به خانه آورد آدمی در سقوط كلمات سقوط می كند و هنگام كه از زمین …
ادامه نوشته »ما از کنجکاوی درباره ی ابر گذشته بودیم
ما از کنجکاوی درباره ی ابر گذشته بودیم ما فقط کنجکاو باران و صدای سنتور بودیم ما نه عمق را دوست داشتیم نه امید را ما ساکنان خانه را گُم در صدای سنتور دوست داشتیم …
ادامه نوشته »