لک زد دلم برای بودن در لحظه های عشق – کیوان شاهبداغی
لحظه های عشق
شعر زیبای لک زد دلم برای بودن در لحظه های عشق از کیوان شاهبداغی
لک زد دلم برای بودن در لحظه های عشق – کیوان شاهبداغی
لک زد دلــم برای بودن در لحظــه های عشـــق
ایین مهر و سلامی به آفتاب
شوق گشودن در ، بر حضور دوست
گرمای دست تو در دست های خویش
لک زد دلم برای انکه صدایم کنی تو باز
با تو دوباره پر از حس عاشقی
یک استکان محبت گرم و کمی امید
لبخند پر سخاوت و
لختی سکوت ناب
از من نوشتن در چشمها ، بمان
از تو ، حدیث خواندن نوری در آسمان
بی هیچ شکوه ز بد عهدی زمان
آری رها ز هر چه واژه ی ،
کی ؟ کو ؟ چرا ؟ چه وقت ؟
آنک جدا ز هر چه جدایی فکنده است
دیدی چگونه منتظرم ، چشم در رهم ؟
دیدی از آن دری که آمده بودی ، بهانه رفت ؟
لک زدم دلم برای لحظه دیدار آشنا
من سر به زیر ان همه باران مهر تو
تو ، سر به مهر آن همه راز میان ما
از تو ، کلام خدا حافظی به ناز
از من به دعوتی که بمانی دوباره باز
دریاب فرصت این لحظه های عمر
دریاب چشم مانده به در را به مهر و ناز
دلتنگ لحظه دیدار گشته ام
لک زد دلم برای آن که صدایم کنی تو باز