که ایستاده به درگاه
” زخم سیاه “
که ایستاده به درگاه
آن شال سبز را ز شانه ی خود بردار
بر گونه های تو ایا شیارها
زخم سیاه زمستان است
در ریزش مداوم این برف
هرگز ندیدمت
زخم سیاه گونه ی تو
از چیست
آن شال سبز را ز شانه خود بردار
در چشم من
همیشه زمستان است
خســــرو گل ســـرخـــی