سایه شدم و صدا کردم – سهراب سپهری
سایه شدم و صدا کردم
شعر زیبای سایه شدم و صدا کردم – سهراب سپهری
سایه شدم و صدا کردم
کو مرز پریدن ها . دیدن ها ؟ کو اوج نه من . دره او
و ندا آمد: لب بسته بپو
مرغی رفت . تنها بود. پر شد جام شگفت
و ندا آمد : بر تو گوارا باد. تنهایی تنها باد
دستم در کوه سحر او می چید . او می چید
و ندا آمد : و هجومی از خورشید
از صخره شدم بالا در هر گام . دنیایی تنهاتر. زیباتر
و ندا آمد : بالاتر. بالاتر
آوازی از ره دور: جنگل ها می خوانند
و ندا آمد : خلوت ها می آیند
و شیاری ز هراس
و ندا آمد: یادی بود. پیدا شد . پهنه چه زیبا شد
او آمد. پرده ز هم وا باید . درها هم
و ندا آمد: پرها هم
شرق اندوه – سهراب سپهری