پینوشه نیستم که نود یک ساله بمیرم – یغما گلرویی
پینوشه نیستم که نود یک ساله بمیرم
شعر زیبای پینوشه نیستم که نود یک ساله بمیرم – یغما گلرویی
پینوشه نیستم که نود یک ساله بمیرم
در بستری از ابریشم و الماس
در روزگار ما
تنها خودکامه گان
از مرز هشتاد ساله گی می گذرند
و شاعران
پیش از پنجاه ساله گی سکته می کنند
با مهر سوزنی بر ساعد
یا از نفس تنگی می میرند
با بافه ی سیمی بر گلو
مرگ من
پیش از به آخر بردن یک آواز اتفاق می افتد
آوازی سپید مو
که از گلوی قناری جوانی
گل می کند