نشست و ترس در چشمانش بود
نشست و ترس در چشمانش بود
فنجان واژگونم را نگریست
گفت: اندوهگین مباش پسرم
عشق سرنوشت توست
پسرم هر که در راه محبوب بمیرد شهید است
پسرم پسرم
بسیار نگریستهام و ستارگان بسیار را دیدهام
اما نخواندهام هیچ فنجانی شبیه فنجان تو
پسرم هرگز نشناختهام و غمی چون غم تو
سرنوشت بی بادبان در دریای عشق راندن است
نــزار قبـــانـــی