شاه انوشیروان به موسم دی
شاه انوشیروان به موسم دی
رفت بیرون ز شهر بهر شکار
در سر راه دید مزرعه ای
که در آن بود مردم بسیار
دانهٔ جوز در زمین میکاشت
که به فصل بهار سبز شود
گفت کسری به پیرمرد حریص
که : چرا حرص می زنی چندین
تو که بعد از دو روز خواهی مرد
گردکان کشتنت چه کار آید
مرد دهقان به شاه کسری گفت
مردم از کاشتن زیان نبرند
دگران کاشتند و ما خوردیم
ما بکاریم و دیگران بخورند
ملــک الشعـــرای بهـــار