حاکم ظالم به سنان قلم
حاکم ظالم به سنان قلم
دزدی بی تیر و کمان میکند
گله ما را گله از گرگ نیست
این همه بیداد شبان میکند
آنکه زیان می رسد از وی به خلق
فهم ندارد که زیان میکند
چون نکند رخنه به دیوار باغ
دزد ، که ناطور همان میکند
سعــــدی
گر خردمند از اوباش جفایی بیند
تا دل خویش نیازارد و درهم نشود
سنگ بی قیمت اگر کاسه ی زرین بشکست
قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود
سعــــدی
با گل به مثل چو خار میباید بود
با دشمن ، دوستوار میباید بود
خواهی که سخن ز پرده بیرون نرود
در پرده روزگار می باید بود
سعــــدی