زیر پای هر درخت یک تبر گذاشتیم
زیر پای هر درخت ، یک تبر گذاشتیم
هرچه بیشتر شدند ، بیشتر گذاشتیم
تا نیفتد از قلم ، هیچ یک در این میان
روی ساقه هایشان ، ضربدر گذاشتیم
از برای احتیاط ، احتیاط بیشتر
بین هر چهار سرو ، یک نفر گذاشتیم
جابه جا گماردیم ، چشم های تیز را
تا تلاش سرو را بی ثمر گذاشتیم
کارمان تمام شد ، باغ قتل عام شد
صاحبانِ باغ را ، پشت در گذاشتیم
سوختیم و ریختیم ، عاقبت گریختیم
باغِ گُر گرفته را ، شعله ور گذاشتیم
روز اوّل بهار ، سفره یی گشوده شد
جای هفت سین مان ، هفت سر گذاشتیم
در بیان شاعری ، حرف اعتراض بود
هی نگو چرا نگفت ، ما مگر گذاشتیم
این سؤال دختر کوچکم بنفشه بود
چندمین بهار را پشت سر گذاشتیم
محمـــــــد سلمانـــــی