چنان فشرده شب تیره پا که پنداری – فریدون مشیری
چنان فشرده شب تیره پا که پنداری
شعر زیبای چنان فشرده شب تیره پا که پنداری – فریدون مشیری
چنان فشرده شب تیره پا که پنداری
هزار سال بدین حال باز می ماند
به هیچ گوشه ای از چارسوی این مرداب
خروس ایه آرامشی نمی خواند
چه انتظار سیاهی
سپیده می داند
فریدون مشیری
من نمیگویم درین عالم
گرم پو . تابنده . هستی بخش
چون خورشید باش
تا توانی
پاک . روشن
مثل باران
مثل مروارید باش
فریدون مشیری