در هر سحری با تو همی گویم راز
در هر سحری با تو همی گویم راز
بر درگه تو همی کنم عرض نیاز
بی منت بندگانت ای بنده نواز
کار من بیچارهٔ سرگشته بساز
ابوسعـیـــد ابوالخیـــر
گر خاک تویی خاک ترا خاک شدم
چون خاک ترا خاک شدم پاک شدم
غم سوی تو هرگز گذری می نکند
آخر چه غمت از آنکه غمناک شدم
ابوسعـیـــد ابوالخیـــر