سخنان و جملات صادق چوبک
سخنان و جملات صادق چوبک
سخنان و جملات زیبای صادق چوبک نویسنده ایرانی . او را همراه صادق هدایت و بزرگ علوی. پدران داستان نویسی نوین ایرانی می دانند
سخنان و جملات زیبای صادق چوبک
همیشه نویسنده تنها بیان کننده ی دردهای روان فرسای درون خویش
که بی شک درد آنها هم وجه مشترکی با انسان های دردمند دیگر دارد. نیست. باید آگاه بود در کجا هستیم.
¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨
تو را ستایش می کنیم که یکتا گوهر بحر مواج آفرینش. ماییم
که ما را اندیشه و سخن دادی تا از دیگر جانوران ممتاز شویم
که بر تو و آسمان هایت بیاندیشیم که تو را درود گوییم و بیم تو را در دل بپرورانیم و مهرت نبینیم
که پیوسته چشمه چشمانمان از ستم تو بجوشد.
سخنان و جملات زیبای صادق چوبک
هنوز کوههای دوردست خواب بودند نور خورشید آنها را بیدار نکرده بود
¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨
جای زیست و گریز نبود. فرار از منجلاب نبود
آنها با یک محکومیت دستجمعی در سردی و بیگانگی و تنهایی و سرگشتگی و چشم به راهی برای خودشان می پلکیدند.
¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨
همه گرسنه شان بود. همه با هم بیگانه بودند. همه جا گند بود
همه چشم به راه بودند. همه مانند هم بودند
و هیچکس روزگارش از دیگری بهتر نبود.
تنگسیر- صادق چوبک
¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨
سگ. کاسه اول را فوری بلعید و کاسه دوم را آهسته تر تا نیمه خورد و زبانش را دور لبهایش چرخاند
و از پایین. چشمانش را به محمد دوخته بود و همچنان زبان و سر و گوش و دمش می جنبید.
¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨
شهرو گفت: بوا شوور نمیشه. تو همه کس من بودی. هم بوام بودی هم شوورم بودی
و هم برادرم بودی. من دیگه به غیر از تو. تو این دنیا هیچکه را ندارم. اگه تو نباشی میمیرم.
سخنان و جملات زیبای صادق چوبک
قد قد و شیون مرغی بلند شد. مدتی دور خودش گشت. سپس شتابزده میان قفس چندک زد
و بیم خورده تخم دلمهء بی پوست خونینی تو منجلاب قفس ول داد
در دم دست سیاه سوخته رگ درآمده چرکین شوم پینه بسته ای هوای درون قفس را درید
و تخم را از توی آن گندزار ربود و همان دم در بیرون قفس دهانی چون گور باز شد و آن را بلعید
هم قفسان چشم به راه. خیره جلوی خود را می نگریستند.
سلام
مطالب عالی ست
فونتتون چشم رو اذیت میکنه